بورس بی عدالتی
این روزها دولت در تلاش است تا محوریت اقتصاد کشور را از «بانک» به «بازار سرمایه» منتقل کند که نسبتا اتفاق مبارکی است. دولت مشوقهایی را برای ورود مردم به بورس ایجاد کرده است. میخواهد مردم پولهای خود را از بانک خارج و به بازار سرمایه وارد کنند. با این کار، تقاضا برای خرید سهام شرکتهای حاضر در بورس افزایش پیداکرده، قیمتهایشان به این واسطه افزایش یافته، و شاهد رشد شاخصها و در نهایت، شاخص کل بورس هستیم. مردم بهجای قرار دادن پول خود در بانک و دریافت سود قطعیِ بدون ریسک و آن هم همراه با شک و شبهه های شرعی، پول خود را به بازار سرمایه میبرند و بسته به میزان دانش و سوادی که دارند، از این کار سود یا ضرر میکنند. در بورس، شرایطی وجود دارد که در آن ضرر عده ای به معنای سود عده ای دیگر بر مبنای انواعی از حیَل و شیطنتهای تئوریزه شده است. البته در برهه کنونی که مشوق هایی مثل عرضه اولیه سهام برخی شرکت های سود آور، آن هم با تخفیف و مبتنی بر کد ملی وجود دارد، انگیزهها برای ورود به بورس زیاد شده و شاهد ورود افراد ناآشنا به بورس میشویم و ازآنجاکه این افراد به هر میزان با خرید سهام و بیشتر شدن تقاضا، باعث رشد قیمت نمادها میشوند، فعلاً همه راضی هستند و با نقل تجربههای موفقیت خود در رشد سرمایههایشان باعث انگیزش و تحریک دیگران به ورود در این بازار میشوند. این خود باعث ایجاد یک چرخه فزاینده در جهت رشد سرمایهها شده و همه را راضی و راضیتر میکند اما:
من معتقدم که همیشه باید با در نظر داشتن اصول تفکر انتقادی به کشف فاصله میان وضع موجود با وضع آرمانی، ارزشهای مورد ترویج کنونی با ارزشهای آرمانی بپردازیم و قطعاً، اسلام منبع این ارزشهای بینظیر همهجانبه نگرانه است. این ارزشها ازآنجاکه با حقیقت عالم و فطرت انسانی نیز یکسان و یکپارچهاست، توسط هر فطرت بیدار و انسان آزادهای نیز با اندکی فکر و استدلال مورد تائید قرار میگیرد.
با این مقدمه، به ارائه نظرم در خصوص موضوع میپردازم و این را میگویم که یک جای کار میلنگد:
این ماجرای بورس، علیرغم اینکه باعث افزایش ثروت عدهای شده است، و اغلب با آن موافق هستند، سازوکار آن هنوز از عدالت به دور است. یعنی آنکس که پول دارد، در صورت داشتن شرایطی پولدارتر میشود، و آنکس که پول ندارد یا دارد اما نسبت به اینهمه اطلاعات و پیچیدگیهای بورس آشنایی ندارد، نهتنها بیبهره میماند بلکه بیسامانتر نیز میشود. چراکه این رشد و افزایش ثروت و سرمایه در دست عدهای خاص، و سفتهبازیهای مورد انجام پس از آن، باعث دست نایافتنی شدن چیزهایی میشود که او شدیداً به آنها محتاج است. مثلاً در موضوع مسکن، در بازه زمانی بهمن ۹۸ تا اردیبهشت ۹۹ شاهد رشد شاخص بورس بودیم و بلافاصله پسازآن شاهد میزانی افت بازار و بهاصطلاح، «اصلاح بازار» شدیم که «افزایش نجومی قیمت مسکن» را در پی داشت. بین این «اصلاح بازار» و آن «افزایش قیمت مسکن» رابطه بود. به این شکل که صاحبان سهامی که سرمایههایشان در بورس در مدت کوتاهی فرضا ۱۰۰% رشد کرده بود، با فروش سهام خود (مستوجب کاهش قیمت آن سهمها و تنزل شاخص بورس) و خرید ملک با استفاده از سود حاصل از فروش سهام در زمان مناسب، و در پی آن، افزایش قیمت مسکن شدند. آنهایی هم که بهموقع سهام خود را نفروختند (تخصص بورسی نداشتند)، شاهد آب شدن ارزش سهام و سرمایههایشان شدند. نتیجه ماجرا اینکه، مسکن گران شد. یک خانه چند صد میلیون تومانی بهراحتی یک یا چند میلیارد تومان ارزش پیدا کرد. برای دارندگان به نسبت مسرتبخش بود اما برای افراد نا برخوردار، مستوجب افزایش غم و شدت اندوه و دست نایافتنی تر شدن رسیدن به یک مسکن و سرپناه. این مسأله موضوعی است که دائماً در این اقتصاد اتفاق میافتد و عدهای بر اساس شناخت و آگاهی از اوضاع همواره به آن دامن میزنند.
در مقوله بورس دو موضوع در کنار هم وجود دارد که باعث افزایش ثروت برای افراد میشود. نخست «سرمایه،» و آن دیگری هم «تخصص» فعالیت در بورس است. یعنی باید هر دو را داشته باشی و به هنگام عمل کنی تا به ثروت برسی اما این موضوع با بیچارگان هیچ نسبتی ندارد. بیچارگانی که نه دارایی دارند و نه از این پیچیدگیها سر درمیآورند. این قشر فقط خبرهای منفی را میبینند که در پی وقوع امثال این طوفان ها از راه افزایش قیمت کالاها مشاهده میشود. مثلاً بازنشستگانی که شاید سرمایهای اندوخته باشند اما نه دیگر توان فهم این موضوعات پیچیده را دارند، و نه حتی سروکاری با گوشی هوشمند و رایانه؛ چشمشان سویی ندارد و ذهنشان با روزآمدیهای عالم پیرامون خود ارتباط نمیگیرد. به قول فلاسفه علم و فنّاوری نسبت به محیط خود بیگانه ((alienate شدهاند و اینک در شهر زادگاه خودشان نیز احساس غربت میکنند. تنها راه کمک به این قشر از سوی تو بهعنوان حاکم و سیاستگذار این است که برایشان جوری کار انجام دهی که حتی ذرهای وابسته به انجام کاری از سوی آنها نباشد. فرمی را نخواهی که پر بکنند، ولو اینکه آن فرم خیلی هم ساده باشد. حتی یک فیلد کد ملی هم نباید از ایشان بخواهی که برایت پر کنند. نه اینکه آنها را مرده بپنداری اما باید اگر میخواهی آنها را صاحب نعمتی کنی، باید سازوکار را بهگونهای تعریف کنی که بدون انجام هرگونه اقدامی از ناحیه آنها، برخوردار و مشمول آن نعمت شوند. اما این قشر بههرحال افرادی هستند که به نسبت از مواهبی برخوردارند و کم یا زیاد، در طول دوران خدمت، به سرمایهای رسیدهاند اما خوب، به دلیل جبر زمانه، و پیشرفت فناوری، بهسختی میتوانند با مظاهر فنّاوری ارتباط برقرار کنند. بدشرایط تر از این قشر، آن قشری است که همین حداقل داراییها را نیز نداشته، و با فناوری و روزآمدیهای آن، همچنان غریبهاند. این موضوع بر حاکمیت لازم میدارد تا با بهرهگیری هوشمندانه از زیرساختهای دولت الکترونیک، همراه با توسعه بیشتر آنها، سیاستهایی برای پوشش اوضاع مردم وضع کند که حتی نیازمند حداقل کنشها از سوی مردم، برای برخوردار شدن از مواهب عمومی نباشد! همچون پیامرسانهایی که دو تیک آبی در لحظه رسیدن پیام به مخاطب و مشاهده شدنش از سوی او در گوشه پایین پیام دیده میشود، تا فراگیر شدن ۱۰۰%ای هر خدمت در کشور نسبت به کل مردم، سامانه به پیگیری و ریشهیابی علت این موضوع بپردازد که چرا هنوز عدهای از آن خدمت یا موهبت برخوردار نشدهاند و این موضوع نه به دارایی افراد بستگی داشته باشد و نه به امکان یا توان «کاربرد مظاهر فنّاوری» مثل گوشی هوشمند، یا روزآمد شدن در تخصصی خاص یا کسب اطلاع از اخبار روز.
بههرحال این خوب است که میخواهیم به نسبت بیشتری باعث برخورداری مردم شویم اما کماکان اقشار ضعیف و نا برخوردار و با سرمایه کم هنوز مغفولاند. سیاستهای بخش اقتصادی دولت اینها را پوشش نمیدهد. بلکه باعث دست نایافتنی تر شدن ضروریات زندگی آنها به شکل غیرمستقیم میشود. بهطور مثال افزایش قیمتی که در اقلام معیشتی شاهد میشویم یا افزایش قیمت مسکن یا اجارهبها، همه و همه متأثر از همین سیاستی است که در ظاهر خوب به نظر میرسد اما در باطن دارای چنین پیامدهایی است. اما بهطورکلی و به نسبت این موضوع چقدر خوب است که سهم بانک در اقتصاد کشور ما کم بشود. از وقتیکه نسبت به قواعد ساختاری غلط در بانک داریمان هشیار شدهام، تلاش کردهام تا دیگران را نیز به نسبت در قبال آن هشیار کنم.
در رؤیاهایم گاهی میگویم: اگر میشد زمانی فرابرسد که بانکها بمیرند و وارثان ثروتشان مردمی شوند که به هر نسبت از بدو تأسیس سرمایههایشان را در اختیارشان قرار دادهاند،
یا زمانی برسد که چرخدندههای سیستم خلق پول بانکی، تا فرارسیدن زمان تسویه عمومی آنقدر معکوس بچرخد که به هر کس که پول کمتری در حسابهای بانکی این کشور داشت یا اصلاً نداشت، سودی برای جبران اینهمه سالها بیعدالتی در افزایش شکاف طبقاتی و توزیع ثروت پرداخت شود، شاید ذرهای، دلوجان این مردم زجرکشیده و آزاردیده از اقتصاد سرمایهداری آرام بگیرد. انشاءالله با احکام داوودی مهدی موعود (عج) این موضوع از ریشه حل شود؛ به شکلی که سرمایه به یغما رفته ملتها از سوی استعمارگران نیز به آنها بازگردد. از این جمله چاپ و عرضه کاغذی بیارزش به نام دلار بود که از سوی امریکا به دیگر کشورها در طول سالها صورت گرفت و در عوضش تمام توان و حاصل تلاش و داروندارشان به سود آن امپریالیست جبار به یغما رفت.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.