در رد نظریه تکامل داروین همین بس که تقارن، تقریبا در تمام موجوداتِ دریا، آسمان و خشکی وجود دارد. اگر تکامل بصورت تصادفی از یک باکتری در جهان شروع شده بود و به مرور از منشاء آن، موجودات مختلف شکل گرفته بودند، آیا تصادفا شکل گرفتن حتی یک موجود نامتقارن نیز ممکن نبود؟ اگر هم که هست در حد یک مرجان دریایی یا مواردی از این قبیل بیشتر نیست.
شما در تکثیر سلولی، میبینید که یک سلول به دو سلول، و دو سلول به چهار سلول تکثیر میشوند و الی آخر. اگر هوشمندی در خلقت موجودات وجود نداشت، آیا شانس تشکیل موجودات نامتقارن بیشتر از شانس تشکیل موجودات متقارن نبود. در خوش بینانه ترین حالت، موجود به یک تکه گوشت نامتقارن تبدیل میشد اما هرگز متقارن، نه.
در مقیاس سلولی، فاصله یک سلول در یک سوی اندام موجودی متقارن، تا سلولی مشابه در سوی دیگری که در تقارن با آن بخش از اندام است، میلیاردها سلول را شامل میشود. چطور ممکن است که این سلول ها، درکی بیرونی نسبت به خود داشته باشند؟ آن هم با التزام به رشدی متقارن، نسبت به طرف دیگر آن اندام متقارن؟. آیا ممکن است که از بیرون، حتی نسبت به وضعیتی که در آینده خواهند داشت! همدیگر را ببینند یا دیده باشند تا بطور موزون در دو طرف، بطور طبیعی، یک طور رشد کنند و از این طریق اندام موجود متقارنی را تشکیل دهند؟ نظریه تکامل داروین، که قائل به تصادفی بودن شکل گیری حیات بصورت اولیه و تکامل تدریجی موجودات بر پایه آن است، به هیچ وجه نمیتواند توضیحی در این رابطه ارائه دهد.
گیرم که این موضوع حل شود، کدام طرف این اندام متقارن، از طرف دیگر خود، در چگونگی رشد، تبعیت کرده و دستور میپذیرد؟ طرف راست از طرف چپ؟ یا طرف چپ از طرف راست؟ اگر هیچ کدام، پس مرکز فرماندهی کجاست؟
چطور ممکن است که زیبایی در موجودات از درون آنها نشأت بگیرد؟ زیبایی طاووس، و زیبایی پرهای رنگارنگ آن در کنار هم، و زیبایی هر تک پر طاووس بطور مجزا چطور از طریق نظریه تکامل قابل توجیه است؟ جالب است بدانید که داروین یک بار اظهار نمود: “منظره ی یک پر در دم طاووس ، هر آن گاه که در برابر دیدگانم قرار می گیرد ، مرا بیمار می کند!” (نقل قول از کرونین, ۱۹۹۱)
چطور ممکن است که یک سیستم به این شدت منظم، تصادفا شکل گرفته باشد؟ یا تصادفا به این شکل، و یا تصادفا در شروع (در قالب یک باکتری) و رشد تکاملی تا این درجه از پیچیدگی، به این شکل خارق العاده. اگر تدریجا بوده، آیا هیچ فسیلی از میلیون ها سال قبل تاکنون، گام به گام بودن این روند تکاملی را تایید میکند؟ بر اساس شواهد و فسیل های شناسایی شده در طول زمان، پاسخ منفی است. در این رابطه پیشنهاد میکنم مستند Expelled را ببینید.
منشأ این هدایت گری سلول ها و هوشمندی در آنها کجاست؟ این سلول از کجا میداند که چگونه باید بطوری قرینه، نسبت به طرف دیگر آن اندام متقارن رشد کند؟ اگر موجودات نامتقارن به مرور حذف شده باشند، همانطور که گفتم، چرا حتی یک نمونه فسیلی از آنها وجود ندارد؟ از دایناسورها فسیل مشاهده شده است اما از موجودات نامتقارن نه. حتی یکی!.
در مستند Expelled، یک فیلم ساز یهودی، با استدلال هایی از زبان دانشمندانِ طرد شده از نظام دانشگاهی امریکا، به رد نظریه تکامل داروین میپردازد. و رد ابعاد مختلفی از این نظریه را، از زبان دانشمندان اخراج شده از دانشگاه های امریکا، نتیجه میگیرد.
اما جالب اینجاست که با رد نظریه تکامل، به نظریه ملحدانه دیگری توجه میکنند که «طراحی هوشمند» نام دارد. بر اساس این نظریه: موجوداتی هوشمند و احتمالا فرازمینی! به خلقت موجودات پرداخته اند.
از آنها سوال میکنیم که: اگر این موجودات ما را خلق کرده اند، پس چه کسی آنها را خلق کرده است؟ خالقِ خالقِ آنها را که خلق کرده است؟ و تا کجا این موضوع میتواند پیش برود؟ آیا بی انتهاست؟ یا به یک مبدأ نهایی و سرمنشأ اساسی ختم میشود؟ اگر این مبدأ نهایی توانسته باشد که چنین خلقتی انجام دهد، آیا ممکن نبوده است که مستقیما به خلقت ما پرداخته باشد؟ احیانا زحمتش میشده؟
چه تفاوتی میان خلقت مستقیم و غیر مستقیم موجودات، از این منشأ پرقدرت و هوشمند وجود دارد؟ چرا همانطور که میتوان به خلقت توسط خالقان سلسله مراتبی هوشمند قائل شد، نتوان به خلقت مستقیم توسط یک خالق هوشمند قدرتمند قائل گردید؟
این فرض که خالقانِ میانیِ هوشمند، توانسته باشند، چنین خلقت عظیم، منظم و بی نقصی را صورت دهند، حتی در صورت پذیرش نیز، باعث عظیم تر جلوه کردن قدرت و هوشمندی آن منشأ اساسی خلقت است.
اگر گفته شود که خالقان میانی، از منشأ اولیه خلقت به مرور هوشمندتر شده اند، باز باید قائل به تکامل شد که تا اینجا مردود دانسته شد. اینکه در تجربه، شاهد هوشمندتر شدن نسبی نسل ها نسبت به نسل های پیشین بصورت انباشتی هستیم، قابلیتی در درون خلقت موجودات است، نه قابلیتی طبیعی نزدیک به نظرِ افرادی که قائل به تکامل هستند. چرا که اگر این قابلیت از پیش در درون موجودات نبود، چه راهی از بیرون میتوانست باعث القای این ویژگی به موجودات جهت هوشمندتر شدن هر نسل نسبت به نسل قبلی باشد؟
قابلیت رشد، از درون و در بدو آن خلقِ یکباره تعبیه شده است زیرا بر اساس تجربه میتوان این قیاس را انجام داد، که امروز ما نمیتوانیم نوعی از هوش مصنوعی را توسعه دهیم که قابلیت رشد در آن از قبل درش تدارک دیدن نشده باشد و پس از اجرا و بدون بازنگری این قابلیت بعدا بوجود آید. حتی اگر نادانسته باشد.
مثلا الگوریتم ANN یا شبکه عصبی مصنوعی که ملهم از ساختار شبکه های نورونی مغز انسان است، از قبل شامل این ویژگی خودیادگیرندگی است. اینکه به مرور رشد کند و هوشمند تر شود، قابلیتی است که از قبل توسط طراحان الگوریتم در آن در دل خود ANN دیده شده است.
یعنی پیش بینی ناپذیری نسبی در قبال رفتار آن به میزان تسلط ما بر احتمالات پیش رو (بعنوان سازنده،) در قبالش وجود دارد. یعنی ما توانسته ایم که رفتار آن را از محدوده قابل پیش بینی خود خارج کنیم. چرا که آن را در فضایی با متغیرهایی پیش بینی نشده به خدمت میگیریم که از پیش در قبال آن متغیرها اطلاعی نداریم و در صورت داشتن این اطلاعات نیز، امکان محاسبه پیچیدگی تصمیمات هوش مصنوعی مخلوقِ خود را در قبالشان نداریم.
اما اینکه قابلیت های ما در سطحی، و قابلیت های منشأ خلقت هستی را، در سطحی دیگر، یکی بگیریم، اشتباهی شناختی بوده و ناشی از زیست تجربی ما در عالمی است که امکان کنش با آن را از طریق ذهنی محدود و حواس پنجگانه ای محدود نداریم.
اگر امکان دریافتی فراتر می یافتیم که ابعادی ناشناخته تر که درکشان نیازمند حواسی خارج از این حواس پنج گانه بود را داشتیم، شاید قضاوتی متفاوت در ما پدیدار میشد که اکنون به دلیل در اختیار نداشتن این امکانات، در رسیدن به آن سطح دریافت و قضاوت عاجز هستیم.
اسلام توضیحات حیرت انگیزی در رابطه با سوالات و استدلال های فوق دارد که ارائه مشخصاتی از منشأ خلقت (خالق هوشمند) و وجود ابعاد نامحسوسی در عالم را شامل میشود.
مدتی پیش در اتوبوس بین شهری، با یک جوان ۲۱ ساله اوکراینی آشنا شدم که این حرف ها برایش جدید بود. وقتی که رد نظریه تکامل داروین را از زبان خود دانشمندان امریکایی برایش توضیح دادم برایش جالب بود.اینکه به نظریه طراحی هوشمند رسیده اند، و اینکه این طراحی هوشمند نیز میتواند زمینه اثبات وجود خدا باشد، برای او به شدت جذاب بود.
برای اولین بار به این موضوع، از طریق سخنرانی های استاد حسن عباسی آشنا شدم و بعد از آن راجع به آن تحقیق، مطالعه و تأمل کردم. خصوصا مستند Expelled بسیار در این جهت عالی بود و اینکه وقتی آدم با خود در خلوت فکر میکند، با دیگران در قبال موضوعات گفتگو میکند، به مرور زوایایی برایش مکشوف میشود که موضوع را واضح تر میکند.
اینکه وقتی میبینی این نظریه باطل همه جا را گرفته. حامیانش حتی با کتاب کودک تو نیز کار دارند. و برای همه «تجربی» خوانده های ما تقریبا تبدیل به بت شده و در پذیرش آن به قطعیت رسیده اند، یک درد و یک دغدغه است.
اینها زمینه بوجود آمدن دغدغه ای جدی برایت میشود که حتی اگر میتوانی یک مطلب در جایی که میشود و میتوانی در مقابله با آن بنویسی، حتما بنویسی.
کفر به معنی پوشش است. آنها این حرف ها را میزنند تا حقیقت را بپوشانند. حقیقت وجود خالق یکتای نزدیک تر از رگ گردن را.
اگر خدا را در درکت نسبت به خلقت از تو بگیرند، کار بزرگی در راستای منافع خود کرده اند. برای خود اعتبار درست کرده اند. اعتباری باطل که از همچون کفی بر روی سطح آب است.آنها اگر خدا را در science بپذیرند، اگر در این زمینه یک گام پا پس بکشند اگر اینجا حق را بپذیرند، در باقی مراحل نیز کار به همین گونه است. آنها با این کار در نگاه خودشان مقابله خود با کلیسا زیر سوال برده اند. اما آن کلیسا و مکتب مسیحیت به انحراف رفته از جریان حق کجا و اسلام حقیقی منطبق بر عقلانیت، استدلال و حقیقت نهانِ عالم کجا…
اما انشالله به زودی همه چیز تغییر خواهد کرد.
جهان پسا کرونا جهان دیگری خواهد بود.
نهاد علم نیز در این جهان به گونه دیگری خواهد بود.
از نظر من، ما شاهد نابودی اقتصاد سرمایه داری و تمام ساختارهای تابع آن خواهیم بود. ما شاهد ظهور تمدن نوین اسلام تحت ظل حکومت ولی اعظم الهی خواهیم بود. انشالله.
#رد_نظریه_تکامل