فتح «سنگر دانشگاه»…

امروز دوازدهم بهمن ماه ۱۳۹۸ صبح ساعت ۷ و ۱۰ دقیقه بامداد با اشتیاق مشغول نوشتن این مطلب شدم. به نظرم اتفاق بسیار مهمی در حال وقوع است. اتفاقی الهی که مربوط به پس زدن تمامی ساختارهای شیطانی و فتح تمام سنگرهای جهان توسط اسلام و انقلاب جهانیش است.

دیشب از طرف آقای محمد همایون دوست عزیزم فایلی به دستم رسید که به شدت حاوی مطالب جالبی ذیل گفتمان شوق انگیز پیشرفت در فضای دانشگاه ها بود. کتاب یا مقاله ای با عنوان دانشگاه حکمت بنیان اثر آقای دکتر فاتح راد یکی از اساتید محترم دانشگاه صنعتی شریف. مشغول مطالعه مقاله بودم که شارژ گوشی تمام شد و لاجرم لازم شد که آن را به برق زده! و به استراحت بپردازم.
اما صبح هنگام با مدیریت الهی، با یک حس و حال عجیب از خواب بیدار شدم. دیدن خوابی بس جذاب و رویایی حال من را دگرگون کرده بود. در خواب دیدم که یک همایش عظیم در جریان است. چیزی فراتر از یک همایش ساده و معمولی. در واقع یک گردهم آیی عظیم انسانی بود که در محیط یک دانشگاه برگزار میشد. تمام سالنها و راهروها مملو بود ازجمعیت. از طرفی هم شیوه برگزاری همایش شبیه به یک مراسم مذهبی بود. آن طور که گویی یک نفر مداح رو به قبله مداحی میکند اما در واقع سخنرانی بود و محتوایی از طریق پروژکتور به مخاطبین ارائه میشد. از پیش قرار بود که چند نفر سخنران مشخص در کار باشد اما متاسفانه این اتفاق نیفتاد و آن مفاهیم مهمی که لازم به ارائه بود به مخاطبین ارائه نشد. در خواب دیدم که جوانی سفید روی با سری کشیده اما با موها و محاسنی زیبا و سفید سخنران آخر بود. حق این بود که سخنران اصلی او باشد اما به سختی، آن هم تنها در ده دقیقه آخر بود که وقت به او رسید. وقت گذشته بود و میبایست کوتاه سخن بگوید. او می خواست مطالب مهمی را مطرح کند که عده ای با بیان آن مطالب مخالف بودند؛ اما من این امکان را داشتم، که به صحبت های او از طریق کنترلی که بر تصویر ویدئو پروژکتور و سامانه ارائه داشتم ضریب بیشتری بدهم. او به شیوه‌ای بسیار مستدل و علمی ازطریق ارائه تصاویر و ویدئوهایی سعی در ارائه مفاهیم بلند و عظیم گفتمان انقلاب اسلامی داشت. مطالب مهم او را من، در قالب خطوطی از نور، به واسطه کنترلی که بر سیستم ارائه مراسم داشتم، بر جمعیت می‌تاباندم. اما این مطالب عده ای را عصبانی می کرد. وقتی که جلسه تمام شد، تصویر هولناکی دیدم. در کنار تمام دیوارهای محل برگزاری مراسم، در نوری کم و به شکلی مرموز، عده ای تکیه زده بودند و با عصبانیت، به زبان انگلیسی از محتوای ارائه شده ابراز نارضایتی می کردند. اما محتوا چه بود؟ محتوا همان گفتمان پیشرفت انقلاب اسلامی بود؛ و آن شخص جوان حکیمِ سفید رویِ سفید مویِ زیبا و باکلاس! نماد شخص رهبر انقلاب.

در دیدگاه انقلابی اسلام، یکی از سنگر هایی که باید فتح بشود سنگر مهم «دانشگاه» است که در خواب به خوبی به این نکته اشاره شده بود، گفتمان رهبر انقلاب نیز امید، پیشرفت و خود باوری بود که در خواب به ذائقه آن جماعت غرب گرای مرموز کنار دیوارها خوش نیامده بود.

راستش را بخواهید من عاشق گفتمان پیشرفتم و اصلا درک نمیکنم که چرا بعضی ها نمیتوانند عاشقش باشند. آن هم پیشرفت با منطق اسلام، که در آن هم دنیا را در اوج میخواهد و هم آخرت را. هم فرد را، هم اجتماع را، هم اقتصاد را، هم فرهنگ را، و هم فناوری های همسو با همه خوب های دیگر را و اینکه خلاصه همه خوب ها را با هم همه یک جا میخواهد، برای همه. آن هم با محوریت محبت و عشق به یک معشوق عظیم بی نقص توانا. یک عشق فناناپذیر عظیم حقیقی که از طریقش به بی‌نهایت وصل میشوی. آیا این زیبا نیست؟ اساسا همه زیبایی ها همه با هم آن هم یکجا در هم، همه ضرب اند. چقدر حیف که عده ای دنیایشان محدود است به همین یک بعد و ظاهر صرفا مادی. به قول عزیزی دجال همان مکتبی است که تو را وا میدارد به اینکه همه دنیا را فقط با یک چشم ببینی. چشمی تنها ظاهر بین و مادی، در حالی که حقیقتی پنهان و ناپیدا پشت پرده همین عالم است که با این چشم ظاهربین قابل مشاهده نیست. چشم باطن بین میخواهد و ایمان به غیبی که همان اولش فرمود: این قرآن را برای (هدایت) مومنان به آن (غیب) فرستادیم: ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَارَیْبَ فِیهِهُدًى لِلْمُتَّقِینَ، الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ‌.